سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بدان کس که تو را سخن آموخت به تندى سخن مگوى و با کسى که گفتارت را نیکو گرداند راه بلاغتگویى مپوى . [نهج البلاغه]
فانوس 12

    عارفی گوید:روزی درکناررودنیل جامه میشستم، عقربی دیدم که درکنارآب برپشت غوکی سوارشد وازنیل گذشت! من درشگفت شدم وبدان سوی نیل رفتم، دیدم غوک عقرب رابرزمین نهاد ودرآب شد.عقرب رفت تا به درختی بزرگ رسید،دیدم زیر درخت جوانی مست وخراب افتاده وخوابش برده، پیش خود گفتم«سبحان الله! همین الان جوان را هلاک خواهدکرد!»دراندیشه بودم که ناگاه ماری بزرگ از گوشه ای به درآمد وروبه جوان رفت تا اوراهلاک کند،ناگاه آن عقرب برپشت مارجست واورانیش بزدوبکشت! وفی الحال به کنار آب برگشت، باز همان غوک آمد واورا بهپشت گرفت وبه ساحل رسانید...!

    آن جوان هنوز درخواب بود!من اورا آوازکردم:«ای غافل!چه خوابیده ای که خداوند توراازهلاک نجات داد!»

    جوان بیدار شد وآن حال رادید وداستان را شنید.پس ازدرون دل وی،دردی واندوهی سرزد وخوش بنالید وروسوی آسمان کردوبنای زاری نهادوگفت «بارخدایا!پروردگارا، این  رفتارتوبود باکسی که گناه کرد.پس به عزت وبزرگی توسوگند که من،ازاین پس گناه نکنم تا به لقا تو رسم»ازآن پس جامه غفلت وبطالت راکند وجامه عفت واطاعت پوشید...

                                                                             خزینه الجواهر- علامه نهاودی


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مهیارایرانی 90/12/14:: 1:0 صبح     |     () نظر