دوهزاروپانصد سال پیش ازاین شهر«بابل» دربین النهرین به جهت چندرشته دیوارهای خود که هررشته ارتفاع معینی داشت،شهرت یافت،دورتادوراین شهریک رشته دیواربود.
رشته های دیگر که ارتفاع آنها 91مترمیرسید کاخ پادشاه رافرا گرفته بودند.
بنابه نوشته های قدیمی بربالای دیوار پیرامون کاخ،باغهای بسیار قشنگی بوجودآورده بودند.این باغها را باغهای معلّق بابل می نامیدند.
میگویند که زن«نبوخّد نصر،بخت النصرمعروف» پادشاه بابل پیش ازآنکه زن پادشاه شود درگوهستا نها خانه داشت واطراف خانه اوپرازگل ودرخت بود چون شهبانو درکاخ پادشاه دلش برای گلها ودرختان موطن خود تنگ میشد،پادشاه دستورداد باغهای معلّق بسازند.
فرهنگنامه
کلمات کلیدی:
سال دوم هجرت بود که جنگ بدربین مسلمین ومشرکان شروع شد.ابوجهل ازسران ودشمنان سرسخت پیامبر(ص) درمیدان جنگ حضورداشت وبا تاخت وتاز،مشرکان را برعلیه مسلمین می شورانید، ولی دوکودک(کمتراز14سال) که هردومعاذ نام داشتند(معاذ بن عمر ومعاذ بن عفراء)
عبدالرحمن بن عوف گوید:درجنگ بدر درصف مسلمین به چپ وراست می نگریستم، ناگاه دیدم بین دوکودک کم سن وسال که هردو ازدودمان انصار بودند قرار گرفته ام. با اینکه آرزو داشتم درچنین موقعیت خطیری بین افراد قوی باشم ، که دشمن به خاطرآنها به طرف من نیاید.
دراین هنگام یکی از این دوکودک روبه من کرد وگفت:ای عمو(آیا ابوجهل رامیشناسی ؟اورا به من نشان بده.
گفتم: آری برادرزاده !با ابوجهل چکار داری؟
گفت:به ماخبررسیده که به رسول خدا(ص)ناسزا گفته است،بخدا سوگند که جانم درتحت قدرّت اوست،اگر ابوجهل را بشناسیم ازاوجدا نگردیم تایکی ازما کشته شود.وسپس کودک دیگر گفته های اورا تایید کد.من از جرات ونترسی این دو کودک شگفت زده شدم.
چندان طول نکشید که ناگهان ابو جهل رادیدم که درمیدان تاخت وتاز میکرد.
اورا به آن دوکودک نشان دادم وگفتم:ابوجهل این است. آنها درلا بلای رزمندگان مثل برق بسوی ابوجهل شتافتند وباشمشیریکه دردست داشتند،حمله برده واوراکشتند؟سپس به حضور رسول خدا باز گشتند وخبرکشته شدن ابوجهل رابه آن حضرت دادند.
پیامبر گرامی به آنها فرمود:کدامیک از شما اوراکشتید؟هریک ازآنها گفتند: من کشتم ،پیامبر(ص)فرمود:آیا شمشیرهای خود راازخون پاک نموده اید؟گفتند:نه!
پیامبر(ص) به شمشیرهای آنها نگاه کرد ودید هردو بخون رنگین است وبه آنها فرمود:هرده اورکشته اید!*
*المنتقی فی مولود المصطفی113-بحارج نوزده
کلمات کلیدی:
عارفی گوید:روزی درکناررودنیل جامه میشستم، عقربی دیدم که درکنارآب برپشت غوکی سوارشد وازنیل گذشت! من درشگفت شدم وبدان سوی نیل رفتم، دیدم غوک عقرب رابرزمین نهاد ودرآب شد.عقرب رفت تا به درختی بزرگ رسید،دیدم زیر درخت جوانی مست وخراب افتاده وخوابش برده، پیش خود گفتم«سبحان الله! همین الان جوان را هلاک خواهدکرد!»دراندیشه بودم که ناگاه ماری بزرگ از گوشه ای به درآمد وروبه جوان رفت تا اوراهلاک کند،ناگاه آن عقرب برپشت مارجست واورانیش بزدوبکشت! وفی الحال به کنار آب برگشت، باز همان غوک آمد واورا بهپشت گرفت وبه ساحل رسانید...!
آن جوان هنوز درخواب بود!من اورا آوازکردم:«ای غافل!چه خوابیده ای که خداوند توراازهلاک نجات داد!»
جوان بیدار شد وآن حال رادید وداستان را شنید.پس ازدرون دل وی،دردی واندوهی سرزد وخوش بنالید وروسوی آسمان کردوبنای زاری نهادوگفت «بارخدایا!پروردگارا، این رفتارتوبود باکسی که گناه کرد.پس به عزت وبزرگی توسوگند که من،ازاین پس گناه نکنم تا به لقا تو رسم»ازآن پس جامه غفلت وبطالت راکند وجامه عفت واطاعت پوشید...
خزینه الجواهر- علامه نهاودی
کلمات کلیدی:
ابومسلم نخعی گوید«عبدالملک بن مروان»1 کوفه را تسخیر کرده وداخل دارالاماره گشت و بر تخت سرمصعب بن زبیر 2 درطشتی پیش اونهاده بودند.
به اوگفتم!یا عبدالملک !دراین سرای سر امیرالمومنین حسین بن علی المرتضی_ رضی الله عنهما _ پیش عبیدالله بن زیاد دیدم درطشتی نهاده .
بعد ازآن دراین سرای سرعبدالله بن زیاد را دیدم، پیش مختاربن ابی عبید ذرطشتی نهاده.
وهم دراین سرای سر مصعب بن زبیر راپیش تو که عبدالملکی نهاده دیدم!...
عبدالملک از شنیدن این قضیه به لرزه دآمد ودستور به ویرانی دارالاماره نمود *
1_- پنجمین خلیفه اموی
2- زمان قیام مختار برمکه مسلط شد ومختارراشکست داد
*مروج الذهب- علی بن حسین مسعودی
کلمات کلیدی:
یکی از خلفای سلسله عباسیان قاهر بالله بود.قاهر بعد از «مقتدرعباسی» برمسندخلافت نشست وچون برخلافت مستقر شد.آل «مقتدر» را بگرفت وایشان راتعذیب وشکنجه کردوازجمله مادر «مقتدر»را شکنجه کرد وسپس اورا به حلق آویزان کرد بنحوی که بولش برصورتش جاری شد!به همین حالت معذب بود تا بمرد!
قاهر یکسال ونیم خلافت کرد،تا سرانجام درپنجم جمادی الاول سنه322 هجری درخانه اوریختند،اورابگرفتند.چشمانش راکورکردندوازخلافت خلع وآواره گشت.
اعرابی میگفت:درمسج جامع منصوری دربغدادنماز می گزاردم که ناگاه مرد نابینایی رادیدم که لبس گشاد وکهنه ای در تن داشت که ازکهنگی وپارگی روی آن رفته وآستری از آن باقدری پنبه درآن مانده بود ومیگفت:«ایهاالناس! برمن تصدّق کنید،همانا من دیروز امیر شما بودم وامروز ازفقرا مسلمین میباشم .پرسیدم این مرد نابینا کیست؟
گفتند:«قاهر بالله خلیفه عباسی است!»
تتمته المنتهی شیخ عباس قمی
کلمات کلیدی:
«علی بن حسین»که وزیر «مقتدربالله» بود از یکی از حاکمان بنی امیه پرسید:چه چیز باعث زوال ملک شما شد؟
گفت ما به لذّ تها مشغول شدیم وبروزیران وزیردستان اعتماد کردیم وایشان منافع خود رابر منافع ما ورعیّت ترجیح دادند وکارها راازما پنهان کردندوبررعیّت ظلم نمودند!!خراج سنگینی برروستاهاوکشاورزان نهادند که باعث شد روستایی آبادی را رها واملاک خراب شد وخزانه کاستی گرفت ولشگر ازکارافتاد ودلشان ازمابرید ودشمن آنها را بنواخت پس باوی گشتند!سبب این همه غفلت ازما بودکه تجسس احوال نمیکردیم.
امیری گفته:دادگر نیست کسی که وزیر ستمگردارد وشایسته نیست کسی که مشاورفاسد...
راحه الصدور_ درتاریخ آل سلجوق
کلمات کلیدی:
بردست یکی از بزرگان شهر«اسگندریه»درعهد جالینوس حکیم وفیلسوف
دردی عارض گشت طوری که اوبی قرارشدوآرامش خود راازدست دادوضع وحال
اورابه جالینوس گزارش دادند وخواستنداورا مدواومعالجه کند.
جالینوس مرهمی فرستاد وگفت:این مرهم را بر شانه اوبگذارید!مطابق دستور
دارورا ت روی شانه مریض گذاشتند.درد دست زود ساکت شدوبیمارتندرستی خود راباز
یافت این امر موجب تعجّب اطبّا گردید.
ازجالینوس پرسیدند این چه طور معالجه است که تو کردی؟
گفت :آن عصب که بردست درد میکرد ریشه اش درسرشانه بود ومن اصل را
معالجه نمودم فرع بهبود یافت...
میزان الاتسان صفوت
کلمات کلیدی:
ایها المسلمین ودوستان عزیزم: مخوام یه نفر بمن جواب بده«حضرت مسیح (ع) به دست
دشمنان دینش به صلیب کشیده شد.اخه چرا امام حسین (ع) ما مسلمانان بخصوص
شیعیان بدست پیروان دین خودش وبه دست کسانی که پیشانیشون برکثرت عبادت پینه بسته بود به شهادت نایل شد وحتی به کودک شش ماهه اش ام رحم وشفقت نشد .بلا نسبت شما یعنی بعضی از آدما که اسمشونو شیعه گذاشتند آنقدر کثیفند ».
یافتن این سوال شب وروز مو تیره و تاریک کرده،قرارمو ازم گرفته. لطفا کمکم کنید خواهشا
کلمات کلیدی:
بچه ای به پدرش گفت:بابا جان امروز معلّممان می گفت:خداوند ماراخلق کرده که به دیگران کمک کنیم وازآنها دستگیری نمائیم.
پدر جواب داد:غیر ازاین نیست ومعلّمتون درست گفته است.
طفل پرسید:پس دیگران چکار می کنند؟
پدرجواب داد:آنها هم ازمادستگیری نموده،وبما کمک خواهند کرد.
طفل گفت:چه لزومی داردکه ما کار آنها رابکنیم وآنها کار مارا.آیا بهتر نیست که هرکس کارش را خودش انجام دهد،که محتاج به کمک دیگران نباشد؟!
پدر درجواب این سوال خیلی حرفها گفت ولی باطنا فرزند خود را نتوانست قانع کند....
کلمات کلیدی:
پنج صنف باعث فساد مردم میشوند
1-سلسله علماء: آنان موظفند مردم را بسوی خداراهنمائی کنند
2-سلسله زّهاد وآنانکه مالک تمایلات مادی خود هستند:آنان وظیفه دارند به عمل وکردار،مردم را به راه حقّ دعوت نمایند.
3-تاجران وبازرگانان:اینان امین خداوند بوده وظیفه دارند اموال خود را به مصارفی که خدا معین نموده برسانند.
4-مجاهدان وپیکارگران اسلامی:اینان وظیفه دارند به دین اسلام کمک کنندونگهبانان وپاسداران سرحدّات مشلمین باشند.
5-زمامداران وقضات:اینان وظیفه دارن حکم وقضاوت خودرا با موازین حقّ وعدالت منطبق نمایند.
بر این اساس اگر علما پرطمع بوده ودرفکرجمع کردن مال باشند، چگونه میتوانندرهبر خلق بوده وآنان را بسوی خدا دعوت وهدایت نمایند؟!
اگر زاهدان زهد واقعی راکنار گذاشته آن راوسیله ای برای وصول به مال قرار دهندوزیر پوشش زهدچشم طمع به مال مردم بدوزندآنوقت دیگرمردم به چه کسانی اقتداکنند وعمل چه کسانی راسرمشق خود قرار دهند؟!
اگر بازرگانان خیانت کنند وازدادن زکات اموال خود،خودداری کنند،دیگر درپرداختن وتادیه زکات به چه کسی وثوق واظمینان توان کرد؟!
اگر ارتشیان اسلام برای تحصیل غنایم جنگی وبرای خود نمایی قدم به میدان پیکار گذارند ونظر آنها فقط کسب نام وجمع مال باشد ،دیگر چگونه میتوانند پاسدار سرحدّات وونگهبانان شهرها وبلاد مسلمین باشند؟!
اگر زمامداران که مانند گرگ رعیت را بخورند یا شاغلان منصب قضاوت احکام را با گرفتن رشوه ولاجرم با ابطال حق واحقاق صادرنمایند دیگر مظلومان به چه کسی پناه ببرند واز کدام مرجع ومقام تقاضای دفع ظلم کنند
بخدا قسم مردم راضایع وفاسد نکرد مگر «دانشمند طمعکار«و«زاهدان دام گستر»«بازرگانان گناهگار»،«قضات رشوه خوار»و«زمامداران بی بند وبار»که درپرتوظلم وغارتگری وگردن کلفتی برگردن مردم سوارشدندوزود باشد که ستمکاران کیفر اعمال خود را تحویل بگیرند...
قضاوتهای امیرالمومنین علی(ع)
کلمات کلیدی: