..............................................................................................
ای قمری زار که مدام می نالی ، ممکن است با ل های خود را به من عاریت دهی تا سوی دلدار بسوی دلدار پروز کنم.من نیز چون تو از مونس جان ووهمدم جاودان خود دور ماندهام.روی دلارایش هرگز از یادم نمیرود ودر هجرش اشکم روزو شب جاریست.
بیا از راه وفا بسویش بل وپر گشا وروی درختها وبرجهای سر راهی دمی آرام مگیر،که از فراقش نزدیک به هلاکتم .ای مرغک عشق من،زینهارکه روی نخلها وکنار چشمه ا لحظه ای بیا سایی،یکسر سوی دلدار رووکنار پنجره اش قرار گیر.این نامه رابوی رسان وبجای من بوسه ای از لبلن لعلگونش بستان .
آنگاه با پیام وی بسویم باز کرد وروی سینه ایکه مدام آتش اشتیاق درونش را میگدازد وهرگز روی آسایش ندیده، از خستگی راه زما نی روی سینه پر دردم بیاسا...
..............................................................................................
کلمات کلیدی: