اگردلدار من بخرامد طنازی ویرا میپرستم،اگر بنشیند برظرافت وحیای وی شیفته ام،هرگاه لب به گفتار بگشاید برسخنان شیرین ودل انگیزش عاشقم،زیرا طنازی وشیرین سخنی بروی برازنده است ومراکه خریدار هرسه ام درهمه حال دل گروگان عشق اوست.آنگاه که چین برچهره میافکند،ازپاکدامنی او دلخوشم وهر گاه لب بشکر خنده میگشاید مهربانی وی مرا مجذوب میسازد،سخن کوتاه،هرچه می کند وآنچه میگوید آنچنان زیبا ودلپسند است که مرا به پرستش خود بر می انگیزدودل دربرم آسوده نمتواند گذاشت.....اما نمدانم تازگیها چه اتفاقی افتاده دیگر مرا از خودش رانده...وبمن بها نمیدهد ،شاید از عادات زشتم خسته شده...هر چه باشد حتی مرا برای همیشه ترکم کند باز دوستش خواهم داشت .بااینکه مرا ترک کرده ویاداشت خداحافظی را نوشته...
کلمات کلیدی: عشق من، دلدار بی وفا، سخنان شیرین، مهربان، مجذوب، مجنون، دلداده، روزهای خوش، پاکدامن