سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و او را از قدر پرسیدند ، فرمود : ] راهى است تیره آن را مپیمایید و دریایى است ژرف بدان در میائید ، و راز خداست براى گشودنش خود را مفرسایید . [نهج البلاغه]
فانوس 12

 

 

     انگار گلبرگ گل بود دست بهش میزدی جدا میشد ومیافتاد روی زمین یا باد با خودش می برد ویا پس ازچند روز با خاکها قاطی وتبدیل به یه مشت خاک می شد...هرروزبه سازی می رقصیو اما من هنوز ساز موردنظر اوراپیدانکرده ام.

     مگر مازیر درخت بلوط کهنسال،کنارآسیاب قدیمی وخرابه، خارج شهر عهد وپیمان نبستیم تحت هیچ شرایطی ازهم جدا نخواهیم شد مگر اینکه مرگ ماراازهم جدا کند...

    مگر روی پل رودخانه نزدیک روستای...که مشرف به دریاچه سد بود وهنگام غروب نور مایل آب دریاچه را نوازشگر بود واینو با تمام تاروپودوجودت حس میکردی دست در دستم کذاشتی وگفتی:" من مثل آب  به نور همیشگی وجودت نیازمندم "تونبودی؟گفتی تحت هیچ شرایطی ازهم جدا نخواهیم شد؟

     چقدرزودرنج بودی من نفهمیدم چه فکری درسرداشتی ؟چقدر برایت نامه نوشتم؟گفتم :چیزهایی دردل وجود دارد که نمیشود به کسی گفت باید آنهاراباخود به گورببریم...چراگناهم رانگفتی وبدون دادگاه وقاضی بدون اینکه جرمم محرز شود ترکم گردی وبه پشت سرتم نگاه نکردی ؟آخه این انصافه؟توکه همیشه دم ازانصاف میزدی...این بود انصاف وعدلی که داشتی؟

      تنها بهانه ای که داشتی فکرکردی من ترا...باورکن نمیشود درجایی گفت ویانوشت!

اگه سرازگردنم جدا کنند بازم نمی توانم بگویم یا بنویسم ...

     به تواعتماد وایمان داشتم بازم دارم.بهت قول دادم سرقولم هستم .اگرسرم برود قولم نمی رود.فقط میتوانم بگویم اگر ازم سیرشدی برووبهانه ای دیگر نکن که موجب عذابم شود.

      بازورنمیشود کسی رانگه داشت ویا به عشقی پایبند کرد.هچکدام ازوصله ها بهم نمیچسبند.اگر عمیق درچشمهایم نگاه کنی بی گناهیم را درمردمک جفت چشام خواهی دید...

     میدانی که خیانت توذات وخون من نیست!اگر رفتی واسه ی همیشه برو..واگر پشیمون شدی ودوباره برگشتی از روی لج هم شده دیگر هرگز به سیمای جذابت وگیسوان تاب دارت نگاه نخواهم کرد .تادوباره به دام عشقت گرفتار شوم...

     چرا که مراآنقدراندوهگین وغمناک میبینی !که نه گردنم یارای چرخیدن دارد ونه چشمانم تا ببینمت !فقط به یک نقطه ساعتها خیره مانده وخواهم ماند...!



نوشته شده توسط مهیارایرانی 92/3/11:: 11:14 عصر     |     () نظر