سفارش تبلیغ
صبا ویژن
برترین پارسایى نهفتن پارسایى است . [نهج البلاغه]
فانوس 12

 

این روزها نغمه ی آمدنت غزل سرای دلم شده است  .. .


 

واژه ها  بی قرار از یکدیگر سبقت گرفته و با عشق مفهوم  آمدنت را در گوش صفحات دلم  نجوا می کنند ...

 قلبم از احساس واژه ها به هیجان آمده و


 

 شقایق های سرخش را برای زیبایی جاده ی آمدنت مهیا می کند....


 

 عشق به آمدنت فوران دلم شده و


 

 التهاب های دلتنگی را به امیدی از آمدنت آرام می کند ....


 

قاصدکان خبری از چلچراغی آسمان داده اند که


 

آسمانیان به انتظار ظهورت سقف پوش دنیا را


 

 با نگاره هایی از امید مزین نموده اند ...


 

خورشید سوز فراق تو را از نگاهش برداشته و


 

 اشعه های مهر خود را به دامان رنگارنگ زمین می سپارد تا


 

 از مهر او وجود سرد زمین از سالها دوری و انتظار گرم شده


 

جوانه های عشقش به رویش در آمده و


 

 جاده ی آمدنت را به نگاه های منتظر تو سبز نگاه دارند ...


 

ماه در شادی ستارگان شرکت کرده و قطرات اشک شوق آنها از آمدنت را


 

 بلورهایی در دامان شب قرار داده تا درخشنده تر از همیشه گردیده ،


 

 جان های منتظر آمدنت را نوازشی از عشق دهند ...


 

ابر های دلتنگی ار آسمان وجود رخت بر بسته و


 

دل را در شوق آمدنت به تپش بر انگیخته است ....


 

رنگین کمانی از انتظار و عشق قوسی از هزار رنگ امید و آرزو را


 

در پهنه ی دشت دل ترسیم کرده است که هر


 

رهگذری محو آن شده رنگ های دنیای را فراموش کرده و


 

به عشق آمدنت و دیدن رویت از فرا سوی رنگ های امید


 

مژده ی دیدن گل رویت را به چشمان خسته اما امید وار هدیه می دهند ....


 

این روزها به سالروز تولدت


 

آنگاه که زمین و زمان مسخ آفرینشت شدند و


 

 آسمانیان سر تعظیم در مقابل شکوهت فرود آوردند


 

 آن زمان که عشق با وجود تو معنا گرفت و عاشقی به عشق تو جلوه پیدا کرد نزدیک می شویم ...


 

 مولای من  ! از این انتظار طولانی خسته شده ایم ...


 

به عشق آمدنت روزها را می گذرانیم و


 

 بغض دل تنگیمان را در شیار های چشم رها می کنیم


 

تا مسیر آمدنت را با عشق وجودمان بشویند و


 

 زلالی مهر تو را بر تاری نگاهمان بنشانند ...


 

این روزها که آسمان شهر را چراغانی می کنیم و


 

سالروز تولدت را با شربت و شیرینی به دلدارانت تبریک می گوییم


 

 در آسمان دلمان نیز ریسه هایی از گل های یاس و شب بو درست کرده


 

برق اشک های انتظارمان را به پایش ریخته ،


 

 عشق به آمدنت را گرمای آن قرار داده و


 

امید به لحظه ی دیدار رویت را آرامش بخش قلب پر تپشمان قرار داده ایم ...


 

 مولای من ! می دانم که خطا کاریم و ناسپاس ، گناه کاریم و عصیان پیشه ...


 

 می دانم که غبار های گناهانمان ابرهای فاصله را بین ما و تو ایجاد کرده است


 

و سیاهی از گناه و نافرمانی پرده ای برچشم هایمان کشیده تا لایق دیدن تو نباشند ...


 

مولای من ! خطاها و نافرمانی و عصیان ما را ببخش ...


 

ابرهای سالها فاصله را بر حسرت دل خود به بارش وا می داریم


 

  تا بر دشت دلمان ببارند و غبار را از چشمانمان شسته و


 

سیاهی گناه را از قلب هایمان بزدایند تا لایق دیدن روی تو شوند ...


 

 در این روزها و شب هایی که به انتظار سالروز آمدنت خود را مهیا می کنیم و


 

به انتظار آمدنت عشق را معنا می کنیم


 

گل بانگ ظهورت از کنار کعبه را آرامش بخش دل های خسته و


 

چشمان منتظرمان قرار بده و


 

مژدگانی آمدن عشق را به دلهای مشتاقان با بانگ رسای خود هدیه بده .... 



نوشته شده توسط مهیارایرانی 92/3/31:: 10:58 عصر     |     () نظر