سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکه نفْس خود را دشمن بدارد، خداوند، دوستش خواهد داشت . [امام علی علیه السلام]
فانوس 12

     ...بااینکه چند سیم کارت داشت ولی همش خاموش بودند. وهرگز به هیچ کدومش جواب نمداد...من مانده بودم با این همه تنهایی که سراسر وجودم رومملو ازغم واندوه ...کرده بود، چکارکنم...

       درست پنج ماه پیش بود دیدم که با دوستش واسه قدم زدن به پارک اومده بود ...وقتی دیدمشون بهش اعتنایی نکردم وفوری گم وگورشدم....بخاطر یه شایعه ویه حرف بی اساس... زنگ زدوگفت:پس کجا رفتی ؟مارر وعقرب دیدی؟

 بدون اینکه فکر کنم وحرفامو بسنجم و...پخته ش کنم .گفتم به جهنم!میرم که تورونبینم توبوی تعفن میدی...شاید به زبونم اومد یا خواستم خودی نشون بدم والا منکه براش میمردم چرا باید اینطوری دلشو مشکوندم ...شایدم ازش متنفربودم...نمدونم ...ولی نه !خیلیم دوسش داشتم واسه خاطر دیدنش پارک رفته بودم .منکه کار دیگه ای نداشتم.

 ...همیشه درقلبم بود ولی نمیونم چرا اینطورشد..

.اما بتازگی دفترشونو آوردند نزدیک محل کار ما ومن هرصبح وظهرمی بینمش...دلم پرازخون میشه حتی روم نمیشه با سرم بهش سلام وصبح بخیربگم...ودلم مثل سیر سرکه میجوشه ...ازدرون دارم پوسیده میشم چه کار بدی کردم .خودم کردم که لعنت برخودم باد...به زمان زیادی نیاز دارم ... اگه جواب مثبت ازش نگیرم می میرم....!



نوشته شده توسط مهیارایرانی 92/7/5:: 11:47 عصر     |     () نظر