هیچ مال از خرد سودمندتر نیست ، و هیچ تنهایى ترسناکتر از خود پسندیدن ، و هیچ خرد چون تدبیر اندیشیدن ، و هیچ بزرگوارى چون پرهیزگارى ، و هیچ همنشین چون خوى نیکو ، و هیچ میراث چون فرهیخته شدن ، و هیچ راهبر چون با عنایت خدا همراه بودن ، و هیچ سوداگرى چون کردار نیک ورزیدن ، و هیچ سود چون ثواب اندوختن ، و هیچ پارسایى چون باز ایستادن هنگام ندانستن احکام ، و هیچ زهد چون نخواستن حرام ، و هیچ دانش چون به تفکر پرداختن ، و هیچ عبادت چون واجبها را ادا ساختن ، و هیچ ایمان چون آزرم و شکیبایى و هیچ حسب چون فروتنى ، و هیچ شرف چون دانایى ، و هیچ عزت چون بردبار بودن ، و هیچ پشتیبان استوارتر از رأى زدن . [نهج البلاغه]
فانوس 12
باز باران? با ترانه 
میخورد بر بام خانه» 

خانه ام کو؟ خانه ات کو؟ 

آن دل دیوانه ات کو؟ 

روزهای کودکی کو؟ 

فصل خوب سادگی کو؟ 

یادت آید روز باران 

گردش یک روز دیرین؟ 

پس چه شد دیگر? کجا رفت؟ 

خاطرات خوب و شیرین 

کوچه ها شد، کوی بن بست 

در دل تو? آرزو هست؟ 

* * * 

کودک خوشحال دیروز 

غرق در غمهای امروز 

یاد باران رفته از یاد 

آرزوها رفته بر باد 

* * * 

باز باران? باز باران 

میخورد بر بام خانه 

بی ترانه ? بی بهانه 

شایدم? گم کرده خانه



نوشته شده توسط مهیارایرانی 93/11/27:: 12:38 صبح     |     () نظر