ای افسونکر شلاق مزن برتن عریانم
خواسته ات این بود که عریانم کنی
برگها یم بریزی،ریشه ام رابکنی
تا نماند رمقی دربدنم
دیده هایم را پرازماسه کنی
تا که نبینم جایی
قامتم را خم کنی
عصا ی بدهی بردستم
پا ها یم لنگان کنی
دهنم را بدوزی
که دگرحرف نزنم
قلمم را بشکنی
تا که هیچ ننویسم
قرص های مسموم از غرب بیاری
برخاک وطنم بذر کنی
سرخی آلا له های وطنم رابه سیاهی بکشی
گردهای بی غیرتی را رایگان هدیه کنی
فریادهای سینه ام را درگلوم خفه کنی
فیلمهای مبتذل در خانه ها پخش کنی
هویت اسلامی وانسانیم را درخاک خودم دفن کنی
یادمان شهدامو بدزدی
بیرق کشورمو از دستهایم بگیری
مشک های آبمو پاره کنی
تا که عباس وحسین (ع)واصغر رو فراموش کنم!
نمیکنم!!!!
درسهایی کز آنها گرفته ام از یاد برم!
نمی برم!!!! نمیبرم !!!!
جنگ را دوست ندارم.
اگه بی حرمتی کنی بروطنم
چاره ای نمیبینم باید باید از کشور خود ؛مذهب خود... دفاع کنم
تا برای همیشه ریشه ات را بکنم
یا که درسی بدهم برنسلهای بعد یت
همچنین بر هم پیما نان قلدرت
کلمات کلیدی: