ازکتاب نبرد من چهره«منفورترین فرمانروای دنیا»آدولف هیتلر
هنگامی که حزب نازی درسال 1933 پس ازپیش ازده سال آشوب وخشونت زمام اموردولت آلمان را به رهبری هیتلردردست گرفت جهان از عملیات آن به وحشت افتادزیرا رژیم مزبور برای استقرار حکومت خود به اقدامات بیرحمانه ای دست زد وتمام آثار حکومت دموکراسی راازبین برد وباشدت باعقاید مخالف به مبارزه برخاست وفعالیت کلیسا ها وسازمانهای اخوت واتحادیه های کاگری رامحدود ساخت وبه عبارت دیگربا روش حزب نازی هماهنگ کرد.
معذالک اگر افرادی که آلمانی نبودند زحمت آنرا بخود میدادند که کتاب کلانی به نام «نبردمن»رامطالعه کنند،درمی یافتند که تمام برنامه حزب نازی با جزئیات وحشت آورش دراین کتاب درج شده باید سپاسگزار بود ازاینکه «حق چاپ» محفوظ است ونویسنده توانست شرح کامل این داستان را به اصل آلمانیش اختصاص بدهد.زیرا معلوم نیست حتی اگر متن کامل این کتاب به زبان فرانسه وانگلیسی وسایر زبانها به طور آزاد وجود می داشت، آیا افرادی که این را مطالعه میکردند رویای یک رویا بین «مجنون»راجدی می گرفتند یانه.
علتش آنست که نقشه های طرح شده دراین کتاب بی حدوسیع وباورنکردنی است.
«نبردمن» رابحق«شاهکار تبلیغاتی دوران معاصر» خوانده اند واگر ازنظرقاضی محکمه به مندرجات این کتاب توجه کنیم کتاب مزبوررا«افتراآمیزترین کتاب قرن بیستم» خواهیم یافت. یک ملّت بزرگ ومتحدینش درصدد برآمدند آرمانهای تعصب آمیز کتاب مزبوررامورد اجرا قرار دهند وچون جنگ جهانی دوم درگرفت تنها درآلمان 11،500،000 نسخه ازاین کتاب توزیع گشت.
هیتلر درنتیجه پرورش یافتن در وین(همانطوریکه یک مرد وینی دیگر یعنی زیکموند فروید،ممکن بود پیش بینی کند) ازدوران طفولیت تحت تاثیر تعصبات ونفرتها وتاثیرات خاصی بود که سراسرزندگانی آینده اش موثر واقع شد_ تعصبات وتاثراتی که درکتاب «نبردمن» تماما ذکر گردیده است. فصل اوّل این کتاب شرححی موجز ولی مهم از دوران طفولیت هیتلر دربردارد.وی درسال 1889 در«براوناو» که درآن طرف رودخانه بین مرز اطریش وآلمان قراردارد به دنیا آمد.بااینکه اطریشی بود خودرا بیشتر یک آلمانی می انگاشت ومخصوصا مردم سهل انگار وین را به چشم حقارت می نگریست.برطبق شرحی که خود نوشته است،سالهای اولیه حیات اومملوازمحرومیت ورنج وناکامی وناسازگاری بامحیط بود.تحصیلات رسمی مدرسه ای اودر12سالگی متوقف گشت ودرهمان اوقات هم پدر وهم مادرخودراازدست داد.تلاشهای وی دروین برای هنرمند وبعد مهندس شدن،هردو درنتیجه نداشتن تحصیلات کافی واستعدادوافی منجر به شکست شد.
هیتلر ادعا میکند که دردورانی که دروین زندگی میکرده است مطالعاتش،علی الخصوص مطالعات تاریخیش، وسیع ودامنه داربوده است. عقاید او مخصوصا تحت تاثیر کتابی که راجع به جنگ فرانسه وروسیه نوشته شده، قرار گرفت ودراوغرور پرحرارتی درمورد نژادآلمانی برانگیخت وازسرنوشتی که خداوند برای این نژاد مقدر کرده بود آگاهش ساخت.درهمان دوران هیتلر نفرت شدیدی بسبت به یهودیان وتحقیر کاملی نسبت به اسلاوها وسایر اقوام غیرآریایی درخود احساس می کرد.درنظر اویهودی قبل از هرچیز یک مال اندوزواستثمارچی بی وطن بود که غالبا یا سوسیالیست یا کمونیست می باشد.وقوم اسلاو را یک نژاد پست میدانست که فرهنگی مخصوص به خود ندارد.در اثر حشرونشر با سوسیال دموکراتها، تبلیغات سوسیالیستی وکمونیستی نفرتی درهیتلر ایجاد کرد وبا اینکه درتقلید روسهای احزاب دست چپ قابلیت شایان توجهی نشان داد،نفرت اواز مارکسیسم تا پایان عمر باقی ماند.بااینکه درمطالعه حریص بود،هیچ دلیلی وجود ندارد که وی کتاب «سرمایه»ی کارل مارکس راحتی یک باربازکرده باشد.نفرت اوازدموکراسی وموسسات دموکراتیک هیچ کمتر نبود واین نفرت از وقتی آغاز شد که وی درجلسات پارلمان اتریش درشهر وین حضور یافت وبی کفایتی دموکراسی راازنزدیک ملاحظه کرد.
چون مایل نبود درمحیط«بین المللی ونفرت انگیز»وین زندگی کند، درسال1912درمونیخ که آن را یک شهرکاملا آلمانی می خواند اقامت گزید. دوسال بعد جنگ جهانی شروع شد وهیتلر راغرق وجدوطرب ساخت.وی دریک هنگ باویری نامنویسی کرد وقبل ازاینکه جنگ پایان یابد زخمی شده وبا گاز مسموم گشته ودوبارمدال گرفته وبه درجه سرجوخگی ارتقا یافته بود.شکست آلمان هم افسرده اش کردوهم خشمگین، به عقیده او یهودیان ومارکسیستها وصلح طلبان موجبات شکست آلمان را فراهم کردند.همچنین ازتاسیس یک دولت دموکراتیک آلمانی به دنبال جنگ جهانی خیلی ناراحت بود.درآن هنگام بود که هیتلر تصمیم گرفت به سیاست بپردازد.دخالت اودرسیاست بعداز مراجعتش به مونیخ آغاز گردید.مدتی به عنوان جاسوس سیاسی ارتش خدمت کرد.سپس دریک دسته کوچک موسوم به حزب کارگران آلمانی که بزودی «حرب ناسیونالیست کارگران آلمان» نام گرفت به عضویت پذیرفته شد. همین حزب هسته حزب مرکزی نازی راتشکیل داد.درعرض مدتی کوتاه هیتلر به وسیله مانورهای داخلی تمام سازمان حزب را تحت کنترل گرفت وعمل احمقانه اتخاذ تصمیمات حزبی به وسیله رای اعضا راموقوف ساخت. هدف برنامه حزب آن طور که درزمان تصدی هیتلر تکمیل شد، تحصیل همدردی طبقات کارگر وریشه کن ساختن«مسموم کنندگان بین المللی» والغای هیئتهای متنفذ واستقرار اصل کور وبی چونوچرای اطاعت از یک پیشوا ویا«فورر»بود.
در سال 1923بادراختیارداشتن 27000 اعضا وپشتیبانی یک دسته نظامی به رهبری ژنرال «لودندورف» وآن هم درهنگامی که دولت اشتره زمان متزلزل به نظر می رسید، هیتلر تصورکرد موقع آن رسیده است که زمام امور رادرآلمان بدست بگیرد.وی پیروان خود رابرانگیخت تا شورش معروف تالارآبجو رادرمونیخ به راه بیندازد.کوشش وتلاش اوباشکست روبرو شد و16 تن از پیروانش درخیابانها به قتل رسیدندوهیتلر هم توقیف وبه پنج سال حبس محکوم گردید.ولی بعدا دوره ی محکومیتش بی یک سال حبس تخفیف یافت.
هنگامی که هیتلر دریک قلعه باواری درلاندسبرگ محبوس بود، برای نخستین بار فرصت پیدا کرد که شرح حال خود را بنویسد. درحقیقت نبرد من بلکه دیکته گشه است. به این معنا که شاگرد باوفیش رودلف هس که با او هم محبس بود همانطور که هیتلر جلد اول کتاب را دیکته میکرد به وسیله ماشین تحریر آن را مینوشت.کتاب «نبردمن» که به 16 نفر از نازیهایی که درشورش مونیخ جان سپردند اهدا شد،در اصل دارای این عنوان بود:«چهارسال ونیم مبارزه برضد دروغ، بلاهت وجبن» جلد دوم درسال 1926 در«برش تس» گادن به پایان رسید.
اوتوتولیشوس محتویات کتاب «نبردمن»را «ده درصد اتوبیوگرافی و90درصد جزمیات وصد درصدتبلیغات»خوانده است. واین تحلیل عادلانه ای است. خیلی باور نکردنی به نظر می رسد که یک چنین کتاب خام وپر از ضدونقیض توانسته باشد احساسات یک ملت بزرگ وفوق العاده ومتمدن رابسوی خود جذب کند.ولی گویی زمانه برای توضیحات لودویگ لور براین مسئله روسنایی می افکند:
مردم آلمان درسال 1933 در وضعی بسر میبردند که به طورخطرناک برای ابتلای به باسیل فاشیسم مستعد گشته بودند.آنها راهی برای بدست آوردن زندگی سالم وعزت نفس ملی جستجو می کردند.ولی راه را از تعصب وسوتفاهم کور مسدود یافتند. ملل بزرگ فقط علاقه به تحصیل وغرامت جنگ داشتند.احزاب کارگری آلمان هم که می توانست کاری بکند،به چندین دسته مخالف تقسیم شده وبه جان هم افتاده بودند.تمام این کارها بایک قرن وطن پرستی پرشور وحس نیرومن ملیّت مردم آلمان تناقض داشت وملت آلمان به نقطه ای رسیده بود که نظم وامنیت برای آن مهمتر ازآزادی سیاسی (که مترادف با جار وجنجال وخونریزی شده بود)گشته بود.هیتلر به این رازپی برده بود وبه کمک استعدادی که در سازمان دادن وتبلیغات داشت با استفاده ازآمادگی صنایع بزرگ آلمان برای تامین احتیاجات مالی مبارزه های او، باری پیش بردن مقاصد خود از این فرصت استفاده کرد.همینکه حکومت او مستقر گردید.احترامی که فرد آلمانی فطرتا برای قدرت قائل بود موجب گردید، که رهبری فاشیسم را گردن نهد
تم اصلی «نبرد من» که مکررا تکرار شده عبارت است ازنژاد- پاکی نژاد وبرتری نژاد- اگر چه درهیچ کجا هیتلر نژاد راتعریف نکرده .وی می گوید انسانها سه دسته اند:آفرینندگان فرهنگ وتمدن که نمونه آن یکی بیش نیست وآن هم نژاد آریا (مخصوصا قوم آلمان است؛ کسب کنندگان فرهنگ، مانند ژاپونیها وویران کنندگان فرهنگ، مانند یهودیان وسیاهان،هیتلر ادعا می کرد درطبیعت هرگز نژادها مساوی خلق نشده اند، همچنان که افراد مساوی خلق نشده اند.
برخی نژادها بر سایر نژادها برتری دارند وآلمانیها به عنوان برترین نژاد جهان باید بر«نژاد های پست تر »فرمانروایی کنند. بعضی قسمتهای «نبرد من» عقاید هیتلررا درباره «نژاد های پست» روشن میکند: هیتلر درهنگام صحبت از امپراطوری اتریش می نویسد:اجتماع نژادها درپایتخت اتریش توی ذوق من زد.از این آش شله قلمکار چک ولهستانی ومجار وصربی وکروآتی واز این قارچ ابی نوع بشر، یعنی قوم یهود احساس بیزاری ونفرت می کردم. ودرباره آفریقایی ها می گوید:.......جنونی است جنایت آمیز که ما فردی را که نیمه میمون به دنیا آمده است چنان تربیت کنیم که مردم تصور کنند از اویک قانوندان بوجود توان آورد، درحالی که میلیونها نفر از نژاد عالیترین تمدنها باید در پست ترین مراتب همچنان باقی بمانند.....اینها گناهی است دربرابراراده الهی که صدها هزار تن از با استعدادترین افراد درباتلاق پرولتاریای فعلی فرو بروند وآن گاه هوتنتوتها وکافرهای زولو برای مشاغل دفاعی تربیت شوند.
افراد ملت هند همیشه وراجان قلمبه گویی به نظرم رسیده اند.که حرفهایشان مبتنی برحقیقت نبوده است.لهستانیها،چکسلواکیها؛ یهودیان، زنگیها وآسیاییها محققا لیاقت تابعیت آلمان راندارند ولواینکه درآلمان به دنیا آمده باشند وبتوانند به زبان آلمانی گفتگو کنند.
وازفرانسه باتحقیر خاص یاد می کند:
.....ازنظر نژادی، فرانسه چنان درزندگی گرایی پیشرفت کرده است که میتوان فرانسه رایک دولت زنگی دراروپا دانست. سیاست استعماری فرانسه کنونی قابل مقایسه با سیاست سابق آلمان نمی باشد.اگر تا سیصد سال ذیگر وضع بدین منوال باقی بماند آخرین بقایای خون نژاد فرانسوی دردولت دورگ اروپایی وآفریقایی که در حال پیشرفت است محو ونابود خواهد گردید.
درحمله به یهودیان تعصب نژادی هیتلر به اوج جنون آمیزی میرسد.افکار یهودیان دراین مورد کاملا روشن است.منظوراز بولشویک کردن آلمان، یعنی ازبین بردن روشن فکران ملی یهودی برای امکان دادن به طبقه کارگر آلمان که زیر یوغ دنیای مالی یهودی جان بکنند- این است که قدمهای اولیه برای تمایل یهودی به جهان گشایی برداشته شود.
همان طوریکه درتاریخ غالبا اتفاق افتاده، آلمان محوربزرگ این گونه مبارزات بوده است واگرمردم ودولت ما طعمه این مستبدین خونخار وحریص یهودی بشوند سراسر جهان دردامهای این ماهی هشت سر گرفتار خواهد شد.اگرآلمان خودراازشر یهودیان آزاد کند این بزرگترین خطری که متوجه ملل جهان است نابود خواهدشد.
به کلی یهودیان همیشه درلباسهای ملی مختلف باسلاحهایی که مناسب باوضع روحی ملل مزبور است ونوید بزرگترین موفقیت رامیدهد مبارزه میکنند.ازآنجاکه ما عموما از خونریزی بیزاریم،یهودیان آرمانهایی که جنبه های بین المللی دارد وایدئولوژیهای صلح طلبانه می پرورانند.کوتاه سخن آنکه درمبارزه برای تحصیل قدرت، یهودیان از تمایلات بین المللی استفاده می کنند...تا یک دولت رابه دنبال دولت دیگر ساقط کنند وروی هم بریزند وسپس براین ویرانه ها سلطنت ابدی یهودی رابرقرارسازند.
برای محفوظ نگاه داشتن پاکی اولیه خون آریایی،یعنی برای پاک نه داشتن نژادآلمان ، باید از «حرامزادگی» محصول آمیزش با نژادهای پست ترجلوگیری شود.
کلمات کلیدی: