سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش نه در آسمان است که بر شما فرود آید و نه در زیر زمین تا برایتان بیرون آید؛ بلکه دانش در دلهایتان سرشته شده است . به آداب روحانیان متأدّب شوید تا برایتان آشکار گردد . [امام علی علیه السلام]
فانوس 12

 

    یکی ازسلاطین به نام «اساطرون» درشهری کنار فرات سلطنت می کرد.دراداره امور مملکت خویش باندازه ای قدرت بخرج داده بود که شاپور ذوالاکتاف پاس اوراداشت. وقتی شاپوربادولت روم صلح کرد، درفکرتسخیر شهر اساطرون افتاد، سپاهی مجهز حرکت داد وگرداگرد شهر راگرفت، ولی بواسطه استحکام حصار ،شاپور از فتح ان مایوس گردید وپیوسته درقسمت خارجی شهر راه میرفت تا شاید چاره ای برای این کار پیدا کند.

    روزی دختر اساطرون بالای حصار شهر آمده لشکر دشمن را تماشا می کرد ناگاه چشمش به قامت مردانه شاپور افتاد، باهمین یک نگاه فریفته اوشد، پنهانی نامه ای نوشت اگر با من ازدواج کنی وسیله تسخیر شهر را فراهم می کنم.

    شاپور نیز تقاضای دختر راپذیرفت دختر با تدبّر شبانه وسائل ورود لشگریان رافراهم نمود، شاپور با سپاه خویش وارد شهر شد آنجا را فتح کرد واساطرون راکشت، وسرش را بر نیزه ای نهاد به مردم جهت عبرت نشان داد.

   وقتی مردم چنین صحنه ای را دیدند ازشاپور اطاعت کردند، شهریار ایران به پیمان خود وفا کرد وبا دختر ازدواج نمود. مدتی باهم زندگی کردند، شب چشم شاپور بر پشت دختر افتاد که بر اثرخراشیدگی خون آلد شده بودّ پرسید این زخم از چیست؟گفت: شب گذشته در محل استراحت من (برک موردی) بوده که براثر تماس بدنم به آن برک خراش برداشته است.

    شاپور گفت : پدرت تورا تا چه اندازه به ناز ونعمت پرورده که پوستی به این لطیفی داری؟ اودرجواب گفت:با بهترین وسایل استراحت پرورش داده ، غذایم را مغز سر گوسفند زرده تخم مرغ وعسل قرار داده بود.!

   شاپور از شنیدن این سخن متعجب شد سر به زیر انداخت ومدّتی در تفکر فرو اندیشه فرو رفت ،پس از مدتی سر برداشت وگفت تو باچنین پدرمهربانی چنین کردی ، واین طور بی وفایی کردی آیا با من پایداری خواهی کرد؟دستود داد گیسوان اورا بر دم اسبی بسته درمیان خارستانی کشیدند تا هلاک شد.*

                                                     *پند تاریخ به نقل ازداستان زنان.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مهیارایرانی 91/3/3:: 10:51 صبح     |     () نظر