سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند، هر بدعت گذاری را دشمن می دارد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
فانوس 12

 

   دردهی کشاورز ستمدیده وپژمرده ورنج کشیده وخون جگر خورده وافسرده و...زندگی میکرد وهرقدرکار میکرد اقبال یلریش نمیکرد وهیچوقت درآن روستا رنگ خوشی ندیده بود ودرچاره آن رنج وزیان تصمیم گرفت که ازده بهر کارگری تا بشهری برود تا سود ومنفعت بیشتری کند،پس درموقع سفر آماده ی سفر گشت وهمراه باسگ وخری که داشت که همیشه هوادار وهواخواه وغمخوارش بودند؛بار وبنه وآذوقه اش را برپشت خربست وبرپشتش نشست وسگ هم دنبال آنها به راه افتاد.

    وقتی قدم به سفر گذاشت دروسط راه ازصفای درودشت ودمن ونزهت باغها وچمن ها وگرمی خورشید وآب روانها لذّت بسیار می برد.

    دوسه فرسنگ که طی شد اززحمت راه راه فرسوده وخسته شد وناچار به روی چمنی دلکش وخرم ازخرش فرود آمد وتا کمی استراحت کند وبخوابید وخرش نیز درآن دشت سرگرم چرا شد ودلش ازآن شاد بود، که هرچند گرسنه است ولی ینجه بسیار تر وتازه وبی حد واندازه درهر سوی زمین رسته، می تواند شکمی ازعزا درآورد.سگ بیچاره هم ازگرسنگی سخت زبون بود ولی ینجه غذایش نبود.ازاین روچون ازتاب وتوان می رفت وبه سوی خروبا ناله به وی گفت:«ای یار قدیمی ازگرسنگی طاقتم طاق شده ، بیا ازسر رفاقت کمر خم کن تا از پشتت آن سفره نان را بیرون آورم» خربه حرف سگ گوش نداد وبه وی گفت:« ای یار دیرین، من ازصاحب خود اجازه چنین کاری را ندارم،حالا خوابیده اجازه بده ازخواب بیدار بشه تاهم تو بی قوت نمانی وهم او،متاسفانه کمکی نمی توانم بتو بکنم.»

    سگ بیچاره از این حرف ساکت شد وبگوشه ای رفت ودهان خود بست درمیان گرگ دل آزاری ازبیشه پیداشد خرازدیدنش پریشان شد ازسگ تقاضای کمک نمود،سگ بخندید وبه وی گفت :«من ازصاحب خود اذن ندارم که برای حفظ جان تو خودم را به خطراندازم.» وگرگ فوری شکم خر رادرید ودل وروده اش را بیرون کشید.



نوشته شده توسط مهیارایرانی 91/5/2:: 11:11 عصر     |     () نظر