سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اگر مستحبها به واجبها زیان رساند ، مستحبها را واگذارید . [نهج البلاغه]
فانوس 12

     

 ای بادسوزناک زمستان تاریک وسرد ،با اینکه می دانی امسال من لباس مناسب بر تن وکفش مناسب برپا ندارم...برسوزش خود افزوده ای ومرا بیش اربیش آزرده خاطرورنجوروناتوان ساختی !با اینکه می دانی به کلبه ای که پناه برده ام نه دیوارهی مناسب ونه سقف درست وحسابی دارد وحتی مهلت ندادی درز وسوراخ هایش را بگیرم وهرلحظه برسوزش دردناک وکشنده خود می افزایی تا جایی که می خواهی برودت کشنده ات را به استخونهای بدنم رااز گوشتش جداکنی! خوب میدانی ،نه هیزمی وبخاری واجاقی که بتوانم خودم را کمی گرم کنم.اما ازتوخیلی متنفرم .چراکه توروهم ضعیف کش دید م.زورت فقط بمن وامثا ل من میرسد نه به آنهایی که با لباسهای خزدارقیمتی با ماشینهای گران قیمت وبا تفنگ های دولول به شکار آمده اند زورت نمیرسد. ای برف سفید وپاک وزیبا،من همیشه برپاکی توغبطه می خوردم ومی خواستم تا پایان عمرم مثل توسفید وپاک بمانم ولی این چند روز زندگی را برایم جهنم وحرام کردی...با اینکه اگر نباری از چشمه های جوشان وبهاری سرشبز وگلهای رنگارنگ ومزرعه های پربار خبری نیست... وقتی درسقف کلبه تلنبار میشوی وکم کم آب میشوی وآب سرد ازسوراخ های سقف برصورتم قطره قطره می چکد ومر مثل زندانیان سیاسی دربند چینی های قدیمی شکنجه روحی وجسمی می کنی وازقدرتت برمن ناتوان لذت می بری! ای باد وباران وزمستان وبرف وطوفان فکر می کنم همه دست به دست هم دادید ومرا ازبین ببرید وجسد بی روحم را به حیوانات گرسنه جنگل مهمانی بدهید... اما خیالتان راحت،من خیلی پوست کلفترازآنم که تصوّرکردید وبه این زودیها نمی میرم.تازمانیکه به آرزوهایم نرسیده ام نمیمیرم ... من منتظرم،منتظر بهار...آخه یارم ودلدارم در نامه ای که برایم نوشته بود «در اولین روز بهارکنار کلبه جنگلی زیردرخت بلوط می بینمت» من 12روز زودترآمده ام .آخه ایشان طاقت انتظار را ندارد اگر دیر بروم ازمن قهر خواهد کرد وشاید تا دوسال آینده هم اورا نبینم... پس قرارمون یادت نره کنار کلبه جنگلی زیردرخت بلوط موقع تحویل سال...



نوشته شده توسط مهیارایرانی 91/12/18:: 11:31 عصر     |     () نظر