سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از خداوند دانش سودمند بخواهید و ازدانشی که بهره نمی دهد به خدا پناه ببرید . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
فانوس 12

ای سایه های عشق!

دیگرمرا زوسوسه ی دل رها کنید.

ای واژه های «بوسه»و«اندام » و«چشم» و«لب»!

شعر مرا به درد زمان آشنا کنید.

وقتی لبان تشنه مردان «زابلی» -

درجستجوی قطره ی آبی سیاهرنگ-

همچون دوچوب خشک-

تصویر میشوند-

دیگر چگونه سرخی لب های یار را-

چونان شراب سرخ-

درجام واژه های بلورینه بنگرم؟

وقتی نگاه کودک بی نان «بندری»

باآرزوی پاره ای نان سیاه وتلخ-

د رکوچه های تنگ وگل آلود وبی عبور-

تا عمق هر «هزاره دیوار» می دود-

دگر چگونه غرق توان شد ،دقیقه ها-

در برکه نگاه دلاویز دختری؟

دیگر چگونه دیده توان دوخت لحظه ها-

در جذبه ی دوچشم پرازنازدلبری؟

وقتی که دستهای زنی در دل کویر-

هنگام چیدن «گونی» چاک میشود

وقتی که قامت پسری،زاده ی بلوچ-

با گونه های لاغروچشمان بی امید-

درخاک میشود-

دیگر چگونه دست زنی را به شعر خویش-

خوانم شهاب روشن وگویم ستون نور-

دیگر چگونه پیکر معشوق خویش را؟

درکرگاه شعر ؛توان ساخت از بلور؟

آن دم که که چشم های «یتیمان روستا»-

درحسرت پدر-

یا درامید گرمی دست نوازشی-

پرآب میشود-

وقتی غریب خانه به دوشی نیازمند-

درکوچه های شهر-

ازضربه های درد-

بی تاب میشود-

وقتی که طفل بی پدری درشبان سرد-

با ناخن کبود-

درقطعه یی پلاس ،زسرمای بی امان-

بی خواب میشود-

وقتی که نان سوخته ،یا پاره استخوان-

از بهر سدّجوع فقیران ده نشین -

نایاب میشود-

دیگر چگونه خواهش دل راتوان سرود؟

دیگر چگونه خواهش مرمرتن را توان ستود؟

باید که حرف «عشق»،فروشویم ازکلام

زیرا گلوی پیر وجوان، ناله گستر است

برجای رنگ «عشق»-

باید غم زمانه بپاشم به واژه ها-

زانرو که دردمردم ما گریه آور است.

چشمم پرآب باد!

از «عشق» بگذرم که دلم جای دیگر است.

باید که های های بگریم به دردها-

درچشم شعرما،«سخن عشق» خوشترست.

                                                                                سهیلی

 

  

 


کلمات کلیدی: عشقی وگوناگون


نوشته شده توسط مهیارایرانی 90/10/27:: 1:0 صبح     |     () نظر